- من اینو نگم می میرم؛ داشتم با ایل حرف می زدم راجع به غذای ایرانی و کره ایی... گفت بهترین غذای کره ایی ماهی است ولی شرطش اینه که ماهی تازه باشه و این خیلی جدی است یعنی باید واقعا واقعنی تازه باشد... و برای این منظور ماهی رو زنده زنده از پشت تکه می کنند و تکه هایی رو که به سر و دم وصل اند سر سفره می آرند در حالی که باله ها هنوزتکون می خورن و نفس می کشن...
- امشب خواب و آروم و قرار رو از ما گرفتی که چی بشه! گفتی که زندگی بدون عشق شاید قشنگ و آروم است ولی بدون فروغه..فکر می کردی که نمی دونم که زندگی ایم نه قشنگ و نه آروم ونه روشن و درخشانه!من بشینم اینجا به حال خودم گریه کنم اینها که گفتی تغییر می کنند! نه که نمی کنند تازه باید بروم کلی پول بدهم کرم ضد چروک دور چشم بخرم بابت این اشکها بیخودی که امشب ریختم! گفتی که تنهایی و تنهایی تو اینقدر بزرگه که فقط یه غول گنده می تونه بیاد و پرش کنه. که نره غول ها هم یک تنهایی کوچولو دارن که تو می تونی براشون پرش کنی.گفتی که جلب توجه غولها کار خیلی سختی ایه گفتم که تا وقتی تو خودت نتونی تنهایت رو درمون کنی از دست کسی هم کاری ساخته نیست. چاخان کردم! وقتی که تو غولت با هم باشین که دیگه هیچ کدومتون تنها نیستن و اصلا هم یادتون نمی یاد روزهای تنهایی و غریبی و اسیری و غم یار رو. به تو گفتم که من از غولها می ترسم و تنهایی رو به با اونها بودن ترجیح میدهم. باز هم چاخان بود. هیچکی خودش دستی دستی تنهایی رو انتخاب نمی کنه... ولی وقتی می بینه که تنها مونده شروع می کنه به استدلال کردن ریز و درشت و شر و ور گفتن در ستایش تنهایی و مذمت بادمجان ! مرا چیزی باید گفت که تو را خوش آید نه بادمجان!. و تو طفلکی هم خوشت نیومد ولی جیک نزدی! نگفتم که الان تنها موندم چون با آدمی بودم که فکر می کردم تنهایی من رو پر می کنه وبرایش شعره رو می خوندم که می گه بیا تا برایت بگویم که تنهایی من چقدر عمیق است وتنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد و ای حرفا و این صوبتا! او هم فکر می کرد که من تنهایی همه درد ها و مشکلات او رو حل می کنم. نتیجه اینکه من بر مشکلات اون هوار تا مشکل اضافه کردم و اون هم اصلا وقت نکرد به جز مشکلاتش به من و حجم تنهایی من و باقی قضایا نگاه کنه! یعنی نه من اون رو کامل کردم و نه اون من رو! به همین دلیل گفتم که تو خودت باید کامل بشی و به امید اون یا آنان نمونی تا اینجا حرفم نسبتا درسته به شرطی که ازش استفاده ابزاری نشه.. یعنی اینکه من برم خودم رو کامل کنم که اگه کاملتر باشم بهترم و عشاقم هم بیشتر و بهتر خواهند بود.. یعنی خودمون می دونیم که ما از همه دنیا خوب تر و بهتریم ولی هیچکس شایستگی های ما را آن طور باید و شاید درک نکرده...حالا اگر بهتر شویمو خوب باشیم بهتر است دیگر! ولی می دونی که بدی این قضیه این است که ما هیچ وقت بهتر نخواهیم شد! یعنی تمام عمرت بهت گفته اند که خوب باش و تو خوب بوده ایی چون یک دقیقه هم فرصت و مجال بد بودن را به تو ندادن و تو مجبور بودی بین دختر خوب بودن و کامل بودن و یا دختر خوب بودن و کامل بودن و ادایش را در آوردن یکی اش رو انتخاب کنی... این که الان تو خوب و خانم و محترم و با شخصیت به نظر می رسی را نمی دانم واقعا هستی یا به نظر می رسی! بگذریم اصلا...نتیجه اینکه هی می خواهی همین طور خوب باشی یا بمانی یا ادایش را در آوری و اینطوری است که هیچ وقت بهتر نخواهیم شد! و هر بلایی روزگار سرت در آورت تو آهی می کشی و جلو می روی تا همین طور خوب بمانی و از جمله این بلاها همان تنهایی است و زندگی تاریک و ظلمانی من ..حالا من هی تنهایی می کشم تا شاید یک کم بهینه شوم و آدم بهتری از من بیرون بیاید و آن روز خورشید عشق تلپ تلپ کنان پرت شود وسط آسمان زندگی من!
- نگی نگفتم... دنبال غولت بگرد حتی اگر دورتر از چین باشد! از من گفتن که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است.
- درست مثل آن ماهی غذای کره ایی هستم که درد می کشم و حرف می زنم..چرت و پرت می گویم و درد می کشم..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر