۲۷ آذر ۱۳۸۷

آی

فکر کنم حالم خرابه.. دلم درد می کنه و خیلی باحاله که همین که نیت می کنم برم دکتر دردش کمتر می شه.. بعد شروع کردم آنالیز کردن که چرا درد می کنه و یا کی بیشتر درد می کنه. هیچ نتیجه ایی نمی گیرم یعنی هر وقت دلش بخواهد درد می کند! بعد اگر چیزی بخورم یه جور درد می کند اگر چیزی نخورم یه مدل دیگه! خنده ام می گیرد از اینکه دیروز به اش کلک زدم و تا غروب هیچی نخوردم اونم هیچی نمی گفت بعد دوباره شروع کرد گفتم بدو الان می رم دکتر.. دم مطب وایستادم و حساب کردم از دیروزش ناهار هیچی نخودم و الان دکتر پول ویزیت رو پس می ده و دلش میسوزه برام! !
رفتم از داروخانه یک کیسه داروی مسکن؛ ملین؛ قابض؛ تسکین دهنده - آرامبخش و تست حاملگی! خریدم هر وقت درد می گیرد یکی می خورم.. حالا این طور جلو می رم تا بعد چی بشود!

۱۳ آذر ۱۳۸۷

عشق

دارم رو پوست تخم مرغ کار می کنم.. روشی رو که نتیجه ها توشن باید سیو می کردم.. بعد اسم متد رو گذاشتم egsh که مثلا خیر سرم کوتاه باشد و یادم بندازد که مال پوست تخم مرغ بوده.. بعد هر دفعه باز می کنم یا ذخیره مجدد.. هی دردم می یاد.. بعد جلوی دستگاه زل می زنم تو مانیتور.. چشم در چشم.. آخه چرا دردت می یاد؟

۱۲ آذر ۱۳۸۷

فال

غیر از نکته که حافظ ز تو نا خشنود است
در سرا پی وجودت هنری نیست که نیست

۱۱ آذر ۱۳۸۷

شراب تلخ مرد افکن

مرداد امسال هفتاد سالش شده است. تا حالا بیشتر ازهفتاد دفعه با آن صورت گرد و چشمهای خندان تعارفم کرده: شراب؟!
می گوید: یعنی مگر می شود که حتی یه ذره هم کنجکاوی نداشته باشی برای امتحان کردنش؟
می گویم که چرا که نه.. می شود خیلی خوب هم می شود
می گوید: دانشمند شدن از حس کنجکاوی داشتن می آید ها..
می گویم:همین طور هم معتاد شدن!
نمی گویمش که حس کنجکاویم برای خیلی چیزهای دیگر هم نمی آید.