۳۰ آبان ۱۳۸۷

خواهرک

خواهر کوچکه ؛ همه را پیچانده و با کلک راضی کرده که با دوستش بروند پاریس. نفس قضیه کلی هیجان دارد و خاطره ساز است حتما؛ ولی وقتی می بینم که دروغ می گوید اعصابم خط خطی می شود: از چی می ترسی؟ اینکه هر غلطی بکنی را ترسی نداری.. خانواده ات نباید بفهمند. ۲۸ سالت است و تازه شروع کردی ادای ۱۳-۱۴ ساله های اینجا را در بیاوری؟به جای دوستت می گویی دوستام.. ۵ نفریم.. حتی اسمش را هم قایم می کنی تا بشود یک سفر کاملا دوستانه- دانشجویی؟ واقعا که..

هیچ نظری موجود نیست: